حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

مهمونی خانم جون

سلام خاله جون. امروز کلی مهمون اومده بود خونتون. دوستای جوونیای خانم جون اومده بودن نوه گلش رو ببینن. خانم جون با یه دیگ گنده آش ترش با ماهی شور و ترب ازشون پذیرایی کرد. کلی خوش گذشت جات خالی بود. تو هم که خواب بودی. آخر سر بیدار شدی و با جیغات خوب مجلس رو به فیض رسوندی. دوستای خانم جون گفتن که شبیه خالتی. اما حالا که زیاد معلوم نیست مامانت میگفت چشات مثل منه.بهم گفت دوران حاملگیم فقط تو رو دیدم خب بچه ام شبیه تو شده.  اما تو که هر روز داری رنگ عوض میکنی. فردا تازه چله تموم میشه. مامانت فردا دیگه از دست این آداب و رسوم چله و... راحت میشه. آخه هی میگفتن تا 40 روزا جایی نباید بره . سنجاق بزنه به خودش و تنها نمونه و عروسی که چلش نشده رو نب...
11 شهريور 1392

ترانه خانم جون تقدیم به حسنا

 حسنا گوله گول پاره حسنا نوخوسه گهواره، حسنا خوسه گل سر، خو مارک دیل سر حسنا خانم تو بیا تو از تالار بیجیر نمویی تو مرمان تو را بیدیید غش بوکودید دریید.     ترانه ای که خانم جون برای حسنا میخونه به گویش گیلکی   ...
8 شهريور 1392

پنج هفتگی حسنا

امروز حسنا پنج هفتگیش تموم شد. خیلی بی تابی میکرد امروز. تو بغل باباییش زود آروم میشه.   آخه باباییش اونو تو آسمون نگه میداره. امروز اولین روزی بود که حسنا پستانک رو امتحان کرد. البته خیلی به سختی.   ...
7 شهريور 1392

تولد حسنا

سلام حسنا جونم خواهر زاده گلم. فکر میکردیم مرداد ماه به دنیا میای. اما میخواستی مثل خالت یه تیر ماهی شی و دو روز مونده بود تیر ماه تموم شه از محیط تاریک رحم اومدی این دنیا. خوش اومدی عزیز دلم.   شب قبلش که مامانت رو خیلی اذیت کرده بودی. هی به مامانت میگفتم انگاری بچه کج شده ها. داره به دنیا میاد. فردایی صبحم بابا جونت بهمون خبر داد که مامانت رو برده بیمارستان. من و خانم جون و دایی جون رحیم رفته بودیم گل فروشی گل بخریم که باباییت بهمون زنگ زد و خبر خوش به دنیا اومدنت رو بهمون داد بعدم ما تند و تند اومدیم بیمارستان تا ببینیمت. خیلی کوچولو بودی. دو کیلو و 550 وزنت بود. پرستار اومده بود بهم گفت: بچه رو این طور نگه دار خی...
7 شهريور 1392

کشف روش جدید برا خوابوندن حسنا وقتی میاد خونه خانم جونش مهمونی

سلام حسنا جون. تا الان که ساعت11:54 از شبه خونه ما بودی. نمیدونی که چقدر بی تابی میکردی. گریت نشون دهنده این بود که خسته ای و خوابت میاد. اما انگار فقط باید سر جات میخوابیدی. ننوتم که نبود. هی من و مامان تو رو، رو پاهامون تکون میدادیم ولی فایده نداشت، باز گریه میکردی. بلندت میکردیم و راه میبردیم، باز گریه میکردی. آخر سر یه روش خوب به ذهن مامانیت رسید. تو رو انداختیم تو پتو مسافرتی و من یه گوشش رو گرفتم. مامانتم اون طرفشو انقدر تکونت دادیم تا گیج خواب شدی. تو همین لحظات آرامش بودی که باباییت اومد دنبالتون و تو و مامانیت رو با خودش برد. منم این خاطراتت رو ثبت کردم. ...
5 شهريور 1392

لالایی حسنا

        خاله جون این لالایی رو واست دانلود کردیم و موقعایی که میخوای بخوابی میذاریم واست گوش کنی. خیلی خوشت میاد ازش   گنجشک لالا، سنجاب لالا آمد دوباره مهتاب بالا لالالا لایی لا لالایی لالا لالایی لالالا لایی لا لالایی لالا لالایی گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت، خوابیده بیشه لالا لایی لالایی لالا لالایی... جنگل لالا لالا برکه لالا لالا شب بر همه خوش، تا صبح فردا لالا لالالایی لا لالایی لا  این لالایی رو مصطفی رحمان دوست بعد از زلزله رودبار 69 بعد از دیدن صحنه دردناک و تاثیر برانگیز یک کودک در زیر آوار در حالیکه با خود لالایی میخونده سروده!   ...
5 شهريور 1392

حسنا از صدای جاروبرقی خوشش میاد

سلام خاله جون. امروز غروب اومده بودی خونمون مهمونی. چون خیلی بی تابی میکردی منم به افتخارت همه خونه رو جاروبرقی زدم. آخه خیلی از صدای جاروبرقی خوشت میاد. مامانت می گفت: همه کنج و کنارا رو بزن تا طول بکشه و تو بری تو خواب عمیق. حالا هم که دارم اینا رو مینویسم خوابیدی. اما هی یه صدایی از خودت در میاری و آهان اوهون میگی. مامانتم برات آهنگ لا لا لالایی. گل زود خوابید ... گذاشته. صدای آب رو هم از گوشی من گذاشته. تو الان چشات رو باز کردی مامانتم هی تکونت میده تا باز بخوابی. حسابی ما رو مشغول کردی ...
5 شهريور 1392